زندگي نامه خوانندگان قديمي ( بانو دلكش )
[[ شعر و موسیقی ]]
زندگي نامه خوانندگان قديمي ( بانو دلكش )
یک شنبه 26 آبان 1392 ساعت 11 قبل از ظهر | بازدید : 9198 | نویسنده : مهرداد آريا | ( نظرات )

 

 

 

 

 

 

 

در یازدهم شهریور ماه، نامی به چشم می خورد، بانو عصمت باقرپور بابلی، دلکش، در این روز و به سال 83 از میانمان رفتند.
متولد 1304 و شهر بابل مازندران، در خانواده ای پر جمعیت (می گویند 13 نفره!) از پدری پنبه فروش که گاه در برخی منابع؛ انتهای فامیلیشان هم این کلمه پنبه فروش می آید. گویا جناب عبدالعلی وزیری (خواننده و نوازنده تار) ایشان را کشف می کند، تعلیم می دهد و به رادیو می آورد. در همان شب اول اجرادر رادیو تهران می درخشد و مردم روز بعد در موردش صحبت می کردند. از میان خاطرات جناب پرویز خطیبی که بی پروا نیز وارد زندگی پشت پرده افراد می شود، این نکته را برای نخستین بار بود که می خواندم: آشنایی عبدالعلی وزیری با عصمت، یک ماجرای عاشقانه بود، عصمت او را نخواست... از هم جدا شدند! در آن سالها که دلکش تازه وارد عرصه خوانندگی شده بود و از همکار خود وزیری هم جدا مانده بود، مهدی خالدی و علی زاهدی با او ترانه هایی کار می کنند بیشتر بر روی اشعار نواب صفا، از آن دست می توان به ((ما را ز چه پابند جنون کردی و رفتی)) ، ((آمد نوبهار)) و ((دلی دارم که درمان نمی بیند)) اشاره کرد. بعدها با خطیبی ترانه ((باغ و چمن)) را کار می کند. با معینی کرمانشاهی ترانه ((آمد آمد با دلجویی...)) را ساختند. البته به لطف جناب علیرضا افتخاری این ترانه و نیز ((یادم آید، شوق روزگار کودکی- بازهم معینی کرمانشاهی)) و سایر قطعات آلبوم یاد استاد مجددا اجرا و در میان مردم نکته سنجمان به آلبوم ((دلکش مردانه!!)) مشهور شده است!
می گفتند به اصطلاح چپ کوک زنانه او، آبروی هرچه راست کوک مردانه است برده است! دوستان می دانند که در موسیقی چپ کوک اصطلاحیست که در آن کوک ساز برای صوت زن(زیر تر و زنانه تر) مناسب تر است، در راست کوک صدای ساز پرتر، بم تر و مردانه تر است یعنی جایی که مرد راحت تر بخواند. و این نشان از صدای رسا، قدرتمند و شفاف او داشت، در اوج قدرت با احساسی عمیق و درک بالا از شعر...
دلکش بارها گفته بود: عشق به صدای روح انگیز مرا خواننده کرد و هنوز هم که هنوز است آرزو می کنم که بتوانم مثل او بخوانم...
نقل این خاطره از کتاب خطیبی خالی از لطف نیست:
...جالبترین خاطره ای که از دلکش دارم مربوط به شبی است که به اتفاق خالدی، زاهدی، مجد و نواب صفا به جوستان رفتیم. جوستان منطقه ای است بین دزاشیب و نیاوران که در آن زمان یعنی سالهای 26 و 27 از مزارع گندم و صیفی کاری تشکیل می شد ولی امروزه ساختمانهای بزرگ و گرانقیمت آن، محل سکونت اعیان و اشرف است. در آن یکشنبه شب پس از آنکه دلکش ترانه ((مارا بس)) را که شعر آن از من و آهنگ از مهدی خالدی بود در رادیو اجرا کرد؛ قرار گذاشتیم بزم خصوصی داشته باشیم که نواب صفا پیشنهاد کرد به منطقه ای خلوت برویم و تا صبح بنشینیم و طلوع خورشید را به چشم خود ببینیم، با آنکه همان شب جلوی بی سیم پهلوی به دلکش پیشنهاد کرده بودند که در یک مجلس خصوصی شرکت کند و هزار تومان بگیرد اما دلکش زیر بار نرفت و گفت که: بودن با دوستان هنرمندم را به حضور در این مجلس ترجیح می دهم. به هرحال همراه ما آمد و مکانی را که درست وسط یک مزرعه بود انتخاب کردیم و نشستیم. مجد تارش را برداشت و شروع به نواختن کرد و بعد خالدی ویولون زد و علی زاهدی که ضرب را بسیار خوب می نواخت همراه ساز دوستش ضرب گرفت و خواند. ساعتها گذشت و ما در حال و هوای آن شب تابستان مسحور از ناله ساز و صوت دلنشین دلکش از خود بیخود بودیم. حدود ساعت یک بعداز نیمه شب دلکش در مایه سه گاه آوازی را شروع کرد و پس از آن ترانه معروف نواب صفا را خواند((به بزمم ساقی شیرین ادا باز آمد- بپرس از او چرا رفت چرا باز آمد؟)) در سالهای 26 و 27 نواب صفا چند ترانه جالب ساخت که بی اندازه گل کرد. در لحظاتی که دلکش آواز سه گاه را همراه با ساز مجد می خواند، ناگهان متوجه تعداد زیادی از دهقانان منطقه شدیم که دور ما جمع شده بودند و با دقت فراوان به صدای دلکش گوش می کردند، وقتی آواز تمام شد یکی از آنها گفت: ما در نیم فرسخی مشغول آبیاری بودیم، آواز رسای این خانم مارا به سمت شما کشید. آن شب دلکش اقرار کرد که هرگز سه گاه را به این خوبی نخوانده و تصور نمی کند که بعدها هم بتواند بخواند، اما چندسال بعد شب چهارم اردیبهشت 1356 سالگرد تاسیس رادیو ایران وقتی دلکش پس از مدتها کناره گیری، روی صحنه هتل هیلتون ظاهر شد و ترانه معروف ((بردی از یادم)) را خواند، از آخرین ترانه هایی که من برایش ساختم، تمام مدعوین به پاخاستند و با کف زدنهای ممتد که بیش از پنج دقیق طول کشید فریاد زدند: مگر می شود ترا از یاد برد؟
و... از دیگر ترانه های ماندگار اوست : به کنارم بنشین – پرسون پرسون لرزون لرزون، اومدم در خونتون- سحر که از کوه بلند جام طلا سر میزنه- آتشی ز کاروان جدا مانده – سر به صحراها زدم من – امید جانم ز سفر باز آمد- کجا سفر رفتی
دلکش در سال 1330 به دعوت دکتر اسماعیل کوشان به استودیو پارس فیلم رفت و نقش اول فیلم ((شرمسار)) را بازی نمود؛ بعدها در جاده قدیم شمیران "فانوس" را که یک کلوپ هنری بود با سرمایه شخصی افتتاح کرد و خواننده ای جوان با نام هوشمند عقیلی را برای نخستین بار به مردم معرفی نمود.




|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3


مطالب مرتبط با این پست

می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
نویسندگان
لینک دوستان
نظر سنجی

نظرتون درباره آهنگ مترسک چیست؟

آخرین مطالب
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان هنرجو و آدرس mehrdadariya30.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد
.






آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 359
:: کل نظرات : 52

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 22

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 15
:: باردید دیروز : 22
:: بازدید هفته : 15
:: بازدید ماه : 1121
:: بازدید سال : 5084
:: بازدید کلی : 84728